243) سوره اعراف (7) آیه 23 قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا
بسم الله الرحمن الرحیم
243) سوره اعراف (7) آیه 23
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ
ترجمه
[آدم و حوا] گفتند پروردگارا ! ما بر خویشتن ستم کردیم؛ و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی، بیتردید از زیانکاران خواهیم بود.
نکات ترجمه
«تغفر» از ماده »غفر» است که در اصل به معنای «پوشاندن» ویا «محو اثر شیء» است و در جلسه 183 درباره آن توضیح داده شد.[1]
«الْخاسِرینَ»: اسم فاعل از ماده «خسر» است که اصل این ماده دلالت بر «نقص» میکند (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص182)؛ و نه هر نقصی، بلکه نقصی که بر سرمایه انسان وارد شود؛ خواه سرمایه مادی (مال التجاره) ویا سرمایه وجودی و جان خود آدمی (مفردات ألفاظ القرآن، ص281) و در قرآن کریم از 65 مورد استفاده از مشتقات این ماده، تنها سه موردش در معنای ضرر مادی به کار رفته است (أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ؛، شعرا/181؛ وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمیزان، الرحمن/9؛ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُون، مطففین/3). معادل فارسی آن، «زیان» و در نقطه مقابل «سود» (ربح) است و از این جهت با «ضرر» که در مقابل «نفع» است، متفاوت میباشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص55). برخی توضیح دادهاند که در زبان عربی برای از دست دادن سرمایه دو تعبیر به کار میرود: وقتی مقدار محدودی از سرمایه را از دست داده باشد «وضیعة» می گویند و وقتی کل سرمایه را ضرر کرده باشد «خسران» میگویند (هرچند بعدا خسران در مورد مقداری از سرمایه هم به کار رفته است)؛ و بر این اساس تعبیر «خسروا انفسهم» هم بدین معناست که آنها چنان جان و هستی و تمام سرمایه وجودی خود خود را هدر دادهاند که گویی هلاک شدهاند چنانکه اصل خسران را هلاکت هم دانستهاند (الفروق فی اللغة، ص302).
حدیث
1) در جلسه 239 حدیثی از امام صادق ع روایت شد (حدیث2).
ادامه حدیث بدین بیان است:
«پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه از عورتهایشان را که از آنها پوشیده مانده بود برایشان نمایان سازد و گفت پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید. و برای آن دو قسم خورد که من واقعا برای شما از خیرخواهانم. پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند.» (اعراف/20-22) و آن دو را به آرزو کردن منزلت آنها [= اهل بیت] واداشت؛
پس با چشم حسد بدیشان نگاه کردند و خوار شدند تا اینکه از گیاه گندم خوردند و در مکان آن گندمی که خورده بودند، جو رویید - پس اصل گندمش همهاش از آن چیزی است که آنها نخورده بودند و اصل جو همهاش از آن چیزی است که در مکان آنچه خورده بودند، برگشت - پس زیور و زینتها از بندشان فروریخت و برهنه ماندند «و شروع کردند به وصله کردن برگهای [درختان] بهشت بر [گرد] خویش؛ و پروردگارشان بر آنها بانگ زد که آیا شما را از آن درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟»
پس «گفتند پروردگارا ! ما بر خویشتن ستم کردیم؛ و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی، بیتردید از زیانکاران خواهیم بود.»
فرمود: از جوار من هبوط کنید که کسی که مرا معصیت کند در بهشت در جوار من نمیماند؛ پس هبوط کردند در حالی که برای به دست آوردن معاش، به خود واگذار شده بودند.
پس هنگامی که خداوند خواست آن دو را توبه دهد، حبرئیل به نزدشان آمد و بدانها گفت: «قطعا شما با آرزو کردن جایگاه کسی که بر شما برتری دارد به خودتان ستم کردید، پس جزای شما همین است که با هبوط از جواز خداوند عز و جل به زمینش مورد عقوبت قرار گرفتید؛ پس از پروردگارتان به حق اسمائی که در ساق عرش دیدید درخواست کنید تا توبه شما را بپذیرد.
پس آن دو گفتند: خدایا همانا ما به حق کسانی که نزد تو کرامت دارند، [یعنی حضرات] محمد ص و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع و [بقیه] ائمه ع از تو می خواهیم که توبه ما را بپذیری و بر ما رحم کنی؛ پس خداوند توبه آنها را پذیرفت که او بسیار توبهپذیر و رحیم است.
پس انبیاء همواره بعد از آن این امانت را حفظ کردند و به جانشینان خود و خالصشدگان از امتشان این را خبر دادند و همگی از حمل آن خودداری کردند و از ادعای آن ترسیدند و آن انسانی که شناخته شده آن را بر دوش کشید، که اصل هر ظلمی تا روز قیامت، از اوست؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که: «همانا ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها و عرضه کردیم؛ پس از بر دوش کشیدنش خودداری کردند و از آن ترسیدند و آن انسان آن را بر دوش کشید که او بسیار ظالم و بسیار جاهل بود.
معانی الأخبار، ص110-109
«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ. وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ. فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» وَ حَمَلَهُمَا عَلَى تَمَنِّی مَنْزِلَتِهِمْ فَنَظَرَا إِلَیْهِمْ بِعَیْنِ الْحَسَدِ فَخُذِلَا حَتَّى أَکَلَا مِنْ شَجَرَةِ الْحِنْطَةِ فَعَادَ مَکَانَ مَا أَکَلَا شَعِیراً فَأَصْلُ الْحِنْطَةِ کُلِّهَا مِمَّا لَمْ یَأْکُلَاهُ وَ أَصْلُ الشَّعِیرِ کُلِّهِ مِمَّا عَادَ مَکَانَ مَا أَکَلَاهُ فَلَمَّا أَکَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ طَارَ الْحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ أَجْسَادِهِمَا وَ بَقِیَا عُرْیَانَیْنِ «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ» فـ«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» قَالَ اهْبِطَا مِنْ جِوَارِی فَلَا یُجَاوِرُنِی فِی جَنَّتِی مَنْ یَعْصِینِی فَهَبَطَا مَوْکُولَیْنِ إِلَى أَنْفُسِهِمَا فِی طَلَبِ الْمَعَاشِ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمَا جَاءَهُمَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُمَا إِنَّکُمَا إِنَّمَا ظَلَمْتُمَا أَنْفُسَکُمَا بِتَمَنِّی مَنْزِلَةِ مَنْ فُضِّلَ عَلَیْکُمَا فَجَزَاؤُکُمَا مَا قَدْ عُوقِبْتُمَا بِهِ مِنَ الْهُبُوطِ مِنْ جِوَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَرْضِهِ فَسَلَا رَبَّکُمَا بِحَقِّ الْأَسْمَاءِ الَّتِی رَأَیْتُمُوهَا عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ حَتَّى یَتُوبَ عَلَیْکُمَا فَقَالا اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْأَکْرَمِینَ عَلَیْکَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ ع إِلَّا تُبْتَ عَلَیْنَا وَ رَحِمْتَنَا فَتَابَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ فَلَمْ یَزَلْ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ بَعْدَ ذَلِکَ یَحْفَظُونَ هَذِهِ الْأَمَانَةَ وَ یُخْبِرُونَ بِهَا أَوْصِیَاءَهُمْ وَ الْمُخْلَصِینَ مِنْ أُمَمِهِمْ فَیَأْبَوْنَ حَمْلَهَا وَ یُشْفِقُونَ مِنِ ادِّعَائِهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ الَّذِی قَدْ عُرِفَ فَأَصْلُ کُلِّ ظُلْمٍ مِنْهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً».
2) فتح بن یزید جرجانی از امام رضا ع روایت کرده است:
خداوند دوگونه اراده ومشیت دارد: اراده حتمی [= اراده و مشیت تکوینی] و اراده تصمیمی [= اراده و مشیت تشریعی] :
[گاه به اراده تشریعی] نهی میکند در حالی که مشیت [تکوینیِ] او بدان تعلق گرفته؛ ویا [به اراده تشریعی] امر میکند در حالی که مشیت [تکوینیِ] او بدان تعلق نگرفته است.
آیا ندیدی که او آدم و همسرش را از اینکه از درخت بخورند نهی کرد در حالی که مشیت [تکوینی] اش به آن [= خوردن] بود و اگر مشیت نکرده بود که بخورند هیچگاه مشیت آن دو بر مشیت خداوند متعال غلبه نمیکرد؛ ویا به ابراهیم ع امر کرد که اسحاق را ذبح کند در حالی که مشیت نکرده بود که ذبحش کند، و اگر مشیت کرده بود هیچگاه مشیت ابراهیم ع بر مشیت خداوند متعال غلبه نمیکرد.
الکافی، ج1، ص151؛ مختصر البصائر، ص368[2]
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیِّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَیْنِ وَ مَشِیئَتَیْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ یَنْهَى وَ هُوَ یَشَاءُ وَ یَأْمُرُ وَ هُوَ لَا یَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَیْتَ أَنَّهُ نَهَى آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ یَأْکُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ شَاءَ ذَلِکَ وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ أَنْ یَأْکُلَا لَمَا غَلَبَتْ مَشِیئَتُهُمَا مَشِیئَةَ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ أَنْ یَذْبَحَ إِسْحَاقَ وَ لَمْ یَشَأْ أَنْ یَذْبَحَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَمَا غَلَبَتْ مَشِیئَةُ إِبْرَاهِیمَ مَشِیئَةَ اللَّهِ تَعَالَى.[3]
3) از امام باقر ع درباره سخن خداوند که میفرماید «و ما با آدم قبلا عهد کردیم پس فراموش کرد و عزمی در او نیافتیم» (طه/115) فرمود: همانا خداوند عز و جل هنگامی که به آدم فرمود: وارد بهشت شو! به او فرمود که: آدم! به این درخت نزدیک نشو! و آن را به او نشان داد.
آدم به پروردگارش گفت: چگونه من بدان نزدیک شوم در حالی که تو من و همسرم را از آن منع کردی؟ - اینکه به آن دو گفت بدان نزدیک نشوید یعنی از آن نخورید - .
[به هر حال] آدم و همسرش گفتند چشم، پروردگارا، بدان نزدیک نمیشویم و از آن نمیخوریم؛ و وقتی «چشم» گفتند سخنشان را مشروط [به مشیت خدا] نکردند [= انشاءالله نگفتند] پس خداوند آنها را در این زمینه به خودشان و به یاد [= حافظه] خودشان واگذاشت در حالی که خداوند عز و جل در کتابش به پیامبرش میگوید: «هرگز نگو که من این کار را انجام خواهم داد؛ مگر اینکه [بگویی مگر] خدا بخواهد» (کهف/23-24) که انجامش ندهم که در این صورت مشیت خدا بر انجام ندادنش غلبه خواهد کرد و دیگر نخواهم توانست که آن را انجام دهم. و بدین جهت است که خداوند عز و جل فرمود: «و یاد کن پروردگارت را هنگامی که فراموش کردی» یعنی مشیت خدا را در کارت استثنا کن.
الکافی، ج7، ص448؛ النوادر(للأشعری)، ص56
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا قَالَ لآِدَمَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ لَهُ یَا آدَمُ لَا تَقْرَبْ هَذِهِ الشَّجَرَةَ قَالَ وَ أَرَاهُ إِیَّاهَا فَقَالَ آدَمُ لِرَبِّهِ کَیْفَ أَقْرَبُهَا وَ قَدْ نَهَیْتَنِی عَنْهَا أَنَا وَ زَوْجَتِی قَالَ فَقَالَ لَهُمَا لَا تَقْرَبَاهَا یَعْنِی لَا تَأْکُلَا مِنْهَا فَقَالَ آدَمُ وَ زَوْجَتُهُ نَعَمْ یَا رَبَّنَا لَا نَقْرَبُهَا وَ لَا نَأْکُلُ مِنْهَا وَ لَمْ یَسْتَثْنِیَا فِی قَوْلِهِمَا نَعَمْ فَوَکَلَهُمَا اللَّهُ فِی ذَلِکَ إِلَى أَنْفُسِهِمَا وَ إِلَى ذِکْرِهِمَا قَالَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص فِی الْکِتَابِ «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَتَسْبِقَ مَشِیئَةُ اللَّهِ فِی أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَلَا أَقْدِرَ عَلَى أَنْ أَفْعَلَهُ قَالَ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» أَیْ اسْتَثْنِ مَشِیئَةَ اللَّهِ فِی فِعْلِکَ.[4]
تدبر
1) «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»:
مقایسه پاسخ آدم و ابلیس به خدا بعد از اینکه خطا کردند، بخوبی تفاوت انسان و شیطان را نشان میدهد: ابلیس وقتی تخلف کرد و خدا مواخذهاش کرد، لجوجانه بر تخلفش اصرار ورزید (اعراف/12) و بعدش هم خدا را مقصر دانست (اعراف/16) اما آدم وقتی تخلف کرد و مورد مواخذه قرار گرفت، بلافاصله مقصر بودن خود را پذیرفت و از خدا طلب رحمت کرد.
ثمره انسانشناختی
انسان موجودی نیست که مرتکب اشتباه و گناه نشود (نه از خودمان و نه از دیگران چنین انتظاری نداشته باشیم). بلکه انسان موجودی است که اگر اشتباه یا گناه کرد، خطای خود را میپذیرد و توبه میکند. آنکه نمیتواند هیچ گناهی بکند، فرشته است؛ و آن هم که وقتی گناه کرد بر موضع خود اصرار میورزد و برنمیگردد، شیطان است.
ثمره اخلاقی
اگر میخواهیم انسان بمانیم، وقتی خطایی مرتکب شدیم، بار مسئولیتش را بپذیریم.
2) «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»:
آدم و حوا نگفتند اگر ما را نبخشی، یک زیانی کردهایم (خسرنا)؛ بلکه گفتند اگر ما را نبخشی حتما از «زیانکاران» خواهیم بود (لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ).
یعنی اولا بر این نتیجه تاکید کردند (هم «لـ» و هم «نّ» بر روی فعل آمده که هر دو علامت تاکیدند)،
و ثانیا زیانکار بودن خود را با «اسم فاعل» (خاسر) بیان کردند که دلالت میکند بر ثبوت خسران در وجود آنها؛ یعنی کار خود را در صورت بخشیده نشدن، صرفا یک خطایی که یک زیانی هم دارد ندیدند، بلکه خطایی دیدند که وجود آنها اساساً زیانکار کرده است.
ثمره اخلاقی
فهم عظمت خدا و ادب بندگی حکم میکند که انسان در محضر خداوند خود را چنان ببیند که اگر خدا فقط از یک گناه او نگذرد، بداند که هیچ سرمایهای برایش نمیماند.
3) «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»:
با این توبهی آدم، خدا چنان به آدم عنایت کرد که او را کاملا پاک کرد و به پیامبری برگزید (جلسه242، حدیث1).
این تعبیری که در این آیه آمده از قویترین تعابیر برای رجوع به خداست تا حدی که برخی احتمال دادهاند که اصلا کلماتی که خداوند به آدم آموخت تا توبهاش را قبول کند (بقره/37)، همین کلمات بوده است[5] و قوم یونس هم، که تنها قومی هستند که عذاب بدانها نزدیک شد اما پیش از نزول عذاب توبه کردند و خدا هم توبهشان را پذیرفت، بر اساس روایات (تفسیر العیاشی، ج2، ص133؛ قصص الأنبیاء للراوندی، ص252)[6]، با همین جملات به درگاه خداوند تضرع کردند و توبهشان قبول شد.
علامه طباطبایی بر این باور است که این جملات بیانگر نهایت تذلل و ابتهال به درگاه خداست، چرا که حتی چیزی از خدا نخواستند و فقط شدت نیازشان به مغفرت و رحمت و در موقعیت خسران مطلق قرار گرفتن را در پیشگاه خدا عرضه کردند تا او خود هر چه میخواهد بکند. (المیزان، ج8، ص35)
ثمره اخلاقی
گاهی افراد دنبال اذکاری برای توبه میگردند. ظاهرا با توجه به این آیات و روایاتی که پیرامون آن آمده، همین آیه، اگر واقعا با صدق نیت بیان شود، از بهترین اذکار برای انجام توبه واقعی است.
4) «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»:
قبلا خداوند فرمود به درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد (بقره/35؛ اعراف/19) و در همانجا اشاره شد که این ظلم علیالقاعده ظلم به خویش است (جلسه 225، تدبر4) و این آیه نشان میدهد آن برداشت درست بوده است و حقیقت ظلم، ظلم به خویش است و حتی ظلم به دیگران هم که همگان به بد بودنش اذعان دارند، از این جهت بد است که به ظلم به خود برمیگردد.
5) «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»:
هر ظلمی باید جبران شود. اگر به خودمان ظلم کنیم چگونه باید جبران کرد؟
تنها کسی که میتواند ظلم ما به خود را جبران کند خداست؛ زیرا با ظلم به خود، اصل سرمایه را از دست دادهایم (خسران) و کسی که اصل سرمایه را از دست میدهد، ورشکسته است و باید کسی سرمایهاش را به او برگرداند.
ظاهرا به همین جهت است که آنها بعد از اقرار به ظلم، دو خواسته از خدا مطرح کردند: غفران (که تقاضای پوشاندن و محو اثر آن ظلم است) و رحمت (که تقاضای سرمایه جدید است). و اقرار کردند که اگر این دو نباشد، سرمایهشان کاملا از دست رفته و خاسر شدهاند.
[1] . «غفور» از ماده «غفر» است که در اصل در معنای «پوشاندن» به کار میرود چنانکه به پوششی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشتهاند «مِغفَر» گویند (کتاب العین، ج4، ص406؛ معجم المقاییس اللغة، ج4، ص: 386) و برخی گفتهاند معنای اصلیاش «محو کردن اثر شیء» است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص241)
در تفاوت «عفو» و «مغفرت» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشو؛د اما در مغفرت، گناه شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود. (الفروق فی اللغة، ص17 و 230)
[2] . متن حدیث در مختصر البصائر طولانیتر و سندش اندکی متفاوت است:
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الصَّدُوقِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُرْدَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْعَبَّاسُ بْنُ عَمْرٍو الْفُقَمِیُّ، عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ، عَنْ فَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ:
لَقِیتُهُ ع عَلَى الطَّرِیقِ- عِنْدَ مُنْصَرَفِی مِنْ مَکَّةَ إِلَى خُرَاسَانَ- وَ هُوَ سَائِرٌ إِلَى الْعِرَاقِ، فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى، وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ». فَتَلَطَّفْتُ فِی الْوُصُولِ إِلَیْهِ، فَوَصَلْتُ وَ سَلَّمْتُ، فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ، ثُمَّ قَالَ: «یَا فَتْحُ مَنْ أَرْضَى الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ، وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَقَمِنٌ أَنْ یُسَلِّطَ عَلَیْهِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِ، وَ أَنَّ الْخَالِقَ لَا یُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ». فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فِی التَّوْحِیدِ فَأَجَابَهُ ع فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ ع أَنْ قَالَ: وَ غَیْرُ الْخَالِقِ الْجَلِیلِ خَالِقٌ؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» فَقَدْ أَخْبَرَ أَنَّ فِی عِبَادِهِ خَالِقِینَ، مِنْهُمْ: عِیسَى بْنُ مَرْیَمَ ع خَلَقَ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِ اللَّهِ فَنَفَخَ فِیهِ فَصَارَ طَائِراً بِإِذْنِ اللَّهِ، وَ السَّامِرِیُّ خَلَقَ لَهُمْ «عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ».
قُلْتُ: إِنَّ عِیسَى ع خَلَقَ مِنَ الطِّینِ طَیْراً دَلِیلًا عَلَى نُبُوَّتِهِ، وَ السَّامِرِیَّ خَلَقَ عِجْلًا جَسَداً لِنَقْضِ نُبُوَّةِ مُوسَى ع، وَ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ کَذَلِکَ؟ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْعَجَبُ!
فَقَالَ: وَیْحَکَ یَا فَتْحُ، إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَیْنِ وَ مَشِیئَتَیْنِ: إِرَادَةَ حَتْمٍ، وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ، یَنْهَى وَ هُوَ یَشَاءُ، وَ یَأْمُرُ وَ هُوَ لَا یَشَاءُ. أَ وَ مَا رَأَیْتَ أَنَّهُ نَهَى آدَمَ ع وَ زَوْجَتَهُ عَنْ أَنْ یَأْکُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ هُوَ شَاءَ ذَلِکَ، وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَأْکُلَا، وَ لَوْ أَکَلَا لَغَلَبَتْ مَشِیئَتُهُمَا مَشِیئَةَ اللَّهِ. وَ أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ ع بِذَبْحِ ابْنِهِ ع، وَ شَاءَ أَنْ لَا یَذْبَحَهُ، وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ أَنْ لَا یَذْبَحَهُ لَغَلَبَتْ مَشِیئَةُ إِبْرَاهِیمَ ع مَشِیئَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.
[3]. این حدیث هم مضمون بسیار نزدیکی به حدیث فوق دارد: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَمَرَ اللَّهُ وَ لَمْ یَشَأْ وَ شَاءَ وَ لَمْ یَأْمُرْ أَمَرَ إِبْلِیسَ أَنْ یَسْجُدَ لآِدَمَ وَ شَاءَ أَنْ لَا یَسْجُدَ وَ لَوْ شَاءَ لَسَجَدَ وَ نَهَى آدَمَ عَنْ أَکْلِ الشَّجَرَةِ وَ شَاءَ أَنْ یَأْکُلَ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَأْکُلْ. (الکافی، ج1، ص151).
[4] . این مطلب هم چون اسمی از امام برده نشده بود و اینکه معلوم نیست لزوما روایت از امام باشد در پاورقی آوردم: رُوِیَ أَنَّ الْکَلِمَاتِ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ قَوْلُهُ تَعَالَى رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ. (إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج1، ص46)
[5] . هرچند علامه طباطبایی این نظر را قبول ندارد که توضیحش در قسمت «نکته تکمیلی» جلسه 227، تدبر1 گذشت.
[6] . متن واقعه به نقل از تفسیر عیاشی:
... فخرج یونس و معه تنوخا من القریة- و تنحیا عنهم غیر بعید- و أقاما ینتظران العذاب، و أقام روبیل مع قومه فی قریتهم- حتى إذا دخل علیهم شوال صرخ روبیل بأعلى صوته فی رأس الجبل إلى القوم- أنا روبیل شفیق علیکم الرحیم بکم [إلى ربه قد أنکرتم عذاب الله] هذا شوال قد دخل علیکم- و قد أخبرکم یونس نبیکم و رسول ربکم- إن الله أوحى إلیه أن العذاب ینزل علیکم- فی شوال فی وسط الشهر یوم الأربعاء بعد طلوع الشمس، وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ رسله، فانظروا ما أنتم صانعون- فأفزعهم کلامه و وقع فی قلوبهم تحقیق نزول العذاب، فاجفلوا نحو روبیل «4» و قالوا له: ما ذا أنت مشیر به علینا یا روبیل فإنک رجل عالم حکیم- لم نزل نعرفک بالرقة [الرأفة] علینا و الرحمة لنا، و قد بلغنا ما أشرت به على یونس فینا: فمرنا بأمرک و أشر علینا برأیک، فقال لهم روبیل: فإنی أرى لکم و أشیر علیکم- أن تنظروا و تعمدوا إذا طلع الفجر یوم الأربعاء فی وسط الشهر- أن تعزلوا الأطفال عن الأمهات- فی أسفل الجبل فی طریق الأودیة، و تقفوا النساء فی سفح الجبل [و کل المواشی جمیعا عن أطفالها] و یکون هذا کله قبل طلوع الشمس [فإذا رأیتم ریحا صفراء أقبلت من المشرق] فعجوا عجیج الکبیر منکم و الصغیر بالصراخ و البکاء و التضرع إلى الله- و التوبة إلیه و الاستغفار له، و ارفعوا رءوسکم إلى السماء و قولوا: رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا و کذبنا نبیک- و تبنا إلیک من ذنوبنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا- لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ المعذبین، فاقبل توبتنا و ارحمنا یا أرحم الراحمین ثم لا تملوا من البکاء و الصراخ- و التضرع إلى الله و التوبة إلیه- حتى توارى الشمس بالحجاب- أو یکشف الله عنکم العذاب قبل ذلک...